بحران فزاینده فقر در ایران: نتیجه سوءمدیریت و اشتباهات اقتصادی
فقر به یکی از مهمترین مسائل اجتماعی در ایران تبدیل شده است که تحت تأثیر سیاستهای تنشزا و مدیریت ناکارآمد رژیم فعلی تشدید شده است. افزایش شکاف فقر نه تنها نشانهای از سوء مدیریت اقتصادی است، بلکه عواقب نگرانکنندهای مانند افزایش نرخ جرم و جنایت، افزایش ترک تحصیل در مدارس، و رشد طبقه زیرین را به همراه داشته است که در تأمین نیازهای اولیه خود با مشکل مواجهاند. در حالی که مقامات ایرانی به فقر گسترده اذعان دارند، اما هنوز آمار دقیقی از میزان واقعی آن منتشر نکردهاند.
در بیانیهای اخیر، ابراهیم صادقافار، رئیس موسسه کار و تأمین اجتماعی، اظهار داشت که بین ۲۲ تا ۲۷ درصد از جمعیت ایران در فقر زندگی میکنند. این افراد با چالشهای قابل توجهی در تأمین نیازهای اولیه خود مواجهاند. او تأکید کرد که فقر در ایران فراتر از دغدغههای حاشیهای رفته و اکنون به واقعیتی غیرقابل انکار برای بسیاری تبدیل شده است.
در گزارشی از وبسایت جماران، صادقافار به کمبود آموزش بهعنوان یکی از عواقب کلیدی فقر اشاره کرد و خاطرنشان ساخت که سختیهای اقتصادی منجر به افزایش تعداد کودکانی شده است که نمیتوانند به تحصیل دسترسی داشته باشند. تحلیلگران اقتصادی اشاره کردهاند که در سالهای اخیر، بخش قابلتوجهی از طبقه متوسط به زیر خط فقر سقوط کرده و بسیاری از آنها با آنچه “فقر شدید” نامیده میشود، مواجه هستند؛ وضعیتی که در آن افراد هیچ درآمدی ندارند و قادر به تأمین نیازهای اولیه خود نیستند.
وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی به تازگی تأیید کرد که حدود ۳۰ درصد از جمعیت ایران، معادل ۲۵.۴ میلیون نفر، اکنون زیر خط فقر زندگی میکنند و قادر به تأمین حتی ابتداییترین هزینههای زندگی خود نیستند. با این حال، با وجود این آمار نگرانکننده، مقایسه بین نرخهای تورم و سطوح درآمدی نشان میدهد که بسیاری از اقشار جامعه ایرانی شاهد کاهش قابلتوجهی در کیفیت زندگی خود بودهاند.
در سال ۲۰۲۳، خط فقر برای یک خانواده چهار نفره در تهران حدود ۲۰ میلیون تومان در ماه تعیین شده بود. تا سال ۲۰۲۴، این رقم به بیش از ۲۵ میلیون تومان افزایش یافته است. ترکیبی از عوامل—شامل افزایش تورم، کاهش ارزش پول ملی، بیکاری بالا، سیاستهای ناکارآمد، نابرابری سیستماتیک، و یک سیاست خارجی که تنشها را تشدید کرده است—به این بحران عمیق فقر دامن زده است.
در حالی که دولت ایران reluctant است که حقوق کارگران، بازنشستگان و کارمندان دولتی را متناسب با تورم افزایش دهد، همچنان مقادیر قابلتوجهی از منابع را به مؤسسات مذهبی و نظامی اختصاص میدهد. بهعنوان مثال، رژیم در بودجه ملی ۲۰۲۴، ۸۳۰ میلیارد تومان به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم تخصیص داده است. این مبلغ معادل حقوق ماهیانه تقریباً ۸۰,۰۰۰ کارگر بر اساس حداقل دستمزد ۹.۳ میلیون تومان است.
در طول یک دهه گذشته، دفتر تبلیغات اسلامی بیش از ۲.۵ تریلیون تومان از منابع عمومی دریافت کرده است. بررسی قوانین بودجه سالانه بین سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۴ نشان میدهد که بودجه مؤسسات دینی رژیم ۲۵ برابر افزایش یافته در حالی که بودجه حقوق معلمان کمتر از ۱۶ برابر در همان دوره افزایش یافته است. این نابرابری رو به رشد، اولویتهای رژیم را نشان میدهد که بهطور مداوم مؤسسات مذهبی و نظامی را بر نیازهای شهروندان عادی ترجیح داده است.
در همین حال، ایرانیان عادی بیشترین فشار را از این تخصیصهای نادرست تحمل میکنند. گزارشی از روزنامه اعتماد نشان داد که تقریباً ۷۰ درصد از هزینههای پزشکی در ایران بهصورت خودپرداخت توسط بیماران پرداخت میشود، که بسیاری را پس از انجام حتی درمانهای جزئی به فقر میکشاند. این بار مالی اغلب مردم را مجبور به توقف درمان بهطور کامل میکند و چرخه فقر را تشدید میسازد. تأثیر این وضعیت واضح است: خانوادهها در حال عمیقتر شدن در فقر هستند، در حالی که دولت همچنان منابع را به مؤسسات ویژهای که منافع رژیم را تأمین میکنند، هدایت میکند.
شکاف رو به گسترش بین ثروتمندان و فقیران، تعداد فزایندهای از ایرانیان که زیر خط فقر زندگی میکنند و مدیریت نادرست مداوم منابع توسط دولت، تصویر واضحی از کشوری در بحران را ترسیم میکند. در حالی که سیاستهای اقتصادی ایران به شهروندان خود ناتوانی میدهد، عواقب فقر—مانند نتایج ضعیف سلامت، کمبود تحصیلات و افزایش جرم—روز به روز غیرقابل انکارتر میشوند. ناتوانی رژیم در پرداختن به این مسائل، ثبات جامعه ایرانی را تهدید کرده و میلیونها نفر را در برابر نابرابری و کاهش اقتصادی در تلاش برای بقا قرار میدهد.