عدم تضمین پایبندی آمریکا به توافقات دوجانبه
در سالهای اخیر، بسیاری از کشورها به دلیل خروجهای مکرر ایالات متحده از توافقات بینالمللی، اعتبار این کشور را زیر سوال بردهاند. یکی از نمونههای بارز این خروجها، خروج آمریکا از توافقنامههای مهمی مانند توافق پاریس و برجام (JCPOA) است. در این مقاله به بررسی عوامل کلیدی که منجر به این عدم اعتبار ایالات متحده در مذاکرات بینالمللی شده، میپردازیم.
عنوان “دشمن توافقات” را میتوان به دونالد ترامپ در دوره اول ریاستجمهوریاش از سال 2016 تا 2020 نسبت داد. او در این دوره، مجموعهای از خروجها از توافقات بینالمللی و دو جانبه را آغاز کرد که از ژوئن 2017 با خروج ایالات متحده از توافق اقلیمی پاریس شروع شد. در اکتبر همان سال، ایالات متحده همچنین از یونسکو، سازمان فرهنگی ملل متحد، خارج شد.
در مه 2018، ترامپ بهطور یکجانبه تصمیم به خروج از توافق هستهای ایران (برجام) گرفت، با وجود اینکه آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) تأیید کرده بود که ایران به این توافق پایبند است. در ژوئن 2018، ترامپ اعلام کرد که ایالات متحده از شورای حقوق بشر سازمان ملل خارج میشود. در 3 اکتبر همان سال، ایالات متحده از پروتکل اختیاری کنوانسیون وین در خصوص حل و فصل اختلافات خارج شد.
خروج دیگری که در فوریه 2019 اتفاق افتاد، خروج ایالات متحده از پیمان نیروهای هستهای میانبرد (INF) بود. در آوریل همان سال، ایالات متحده همچنین از توافق تجارت تسلیحات سازمان ملل که محدودیتهایی بر فروش سلاح به جنایتکاران جنگی اعمال میکرد، خارج شد.
یکی از تصمیمات بحثبرانگیز ترامپ در دوره اول ریاستجمهوریاش، خروج از سازمان بهداشت جهانی (WHO) در ژوئیه 2020 بود. از زمان بازگشت ترامپ به کاخ سفید در 20 ژانویه 2025، او اقداماتی را انجام داده که منجر به خروجهای بیشتر ایالات متحده از سازمانهای بینالمللی و تعلیق برنامههای عمده مالی شده است. از جمله این اقدامات، خروج مجدد ایالات متحده از WHO، شورای حقوق بشر، آنروا (سازمان امداد و کار ملل متحد) و آژانس توسعه بینالمللی بوده است.
این اقدامات، نظم جهانی را مختل کرده و اعتبار مؤسسات بینالمللی را تضعیف کرده و حتی متحدان ایالات متحده را بیشتر از رقبای آن خشمگین کرده است. دلیل اصلی این ناامیدی این است که ترامپ این اقدامات را بدون مشورت با متحدان ایالات متحده یا در نظر گرفتن روابط تاریخی با آنها انجام داده است. این موضوع باعث شده که جهان بهطور کلی سیاستهای آمریکایی را بهعنوان سیاستهای آشفته و نژادپرستانه ببیند.
چگونه میتوان خروج ایالات متحده از سازمانهای بینالمللی مانند WHO یا توافقاتی مانند پیمان INF را توجیه کرد؟ این اقدامات چه تأثیری بر اعتماد جهانی به ایالات متحده بهعنوان یک شریک مذاکرهکننده خواهد داشت؟
- اقتصادی: ایالات متحده ادعا میکند که هزینههای زیادی برای تأمین مالی این مؤسسات صرف میکند در حالی که سایر کشورها بهطور نامتناسبی بهرهمند میشوند. واشنگتن خواستار افزایش مشارکتهای مالی از کشورهای دیگر شده است.
- سیاسی: اتهامات علیه برخی مؤسسات، مانند اتهاماتی مبنی بر یهودستیزی یا فعالیتهای ضد اسرائیلی، نقش مهمی ایفا کرده است. این شامل سازمانهایی مانند یونسکو و آنروا و همچنین تحریمهای اعمال شده بر دیوان کیفری بینالمللی است.
- ادعاهای فساد یا بیاثری: ایالات متحده مؤسسات مانند سازمان تجارت جهانی (WTO) را به بیاثری متهم کرده است. اگرچه واشنگتن تهدید به خروج از WTO کرده است، اما هنوز این کار را انجام نداده است.
یکی از مهمترین عوامل محرک اقدامات ایالات متحده، حمایت بیقید و شرط آن از اسرائیل است که خشم عمومی گستردهای را برانگیخته است. ایالات متحده برخی از سازمانهای وابسته به سازمان ملل را به جانبداری متهم میکند در حالی که بهطور کامل از اسرائیل حمایت میکند، کشوری که تحت تأثیر آمریکا و غرب تأسیس و حفظ شده است. جنبه شگفتآور و نفرتانگیز این سیاست این است که ایالات متحده معتقد است که سازمانهای بینالمللی نهتنها باید از اسرائیل حمایت کنند، بلکه باید جنایات و نقضهای آن را توجیه کنند.
برای دههها، ایالات متحده منافع خود را بر نگرانیهای جهانی ترجیح داده است. با این حال، اکنون این کار را بدون توجه به پروتکلهای تعریفشده مؤسسات بینالمللی انجام میدهد، حتی به قیمت نزدیکترین متحدانش.
آیا شما معتقدید که خروجهای مکرر ایالات متحده از توافقات بینالمللی، سیاست خارجی آن را به سمت انزوا بیشتر سوق خواهد داد یا این فقط یک تاکتیک مذاکره است؟ دیگر دولتها چگونه باید به این رویکرد پاسخ دهند؟
ویژگی بارز سیاست خارجی ایالات متحده، تلاش برای هژمونی یکجانبه و سوءاستفاده از قوانین بینالمللی برای خدمت به منافع خود و جنگ علیه رقبای جهانی و دشمنانش است. بحثها درباره انزواگرایی آمریکایی یا ملیگرایی افراطی، اغلب فقط شعارهایی هستند که برای دستکاری افکار عمومی داخلی طراحی شدهاند و به ترس از درگیریهای داخلی یا جهانی دامن میزنند تا قدرت سیاسی را تقویت کنند.
با این حال، ایالات متحده نمیتواند بهطور کامل از جهان جدا شود، زیرا دولت آن اساساً از شرکتهای قدرتمندی تشکیل شده که منابع کشورهای مختلف را غارت کرده و اقتصادهای آنها را به سیستم مالی پرحجم آمریکا وابسته میکند. انزوا در این معنا، به معنای فروپاشی خود ایالات متحده خواهد بود.
شکی نیست که جهان بدون مداخله آمریکا وضعیت بهتری خواهد داشت. سیاستهای امپریالیستی تحت تأثیر صهیونیسم آمریکا مسئول بیش از 90% بحرانها، جنگها و درگیریهای جهانی هستند. خودخواهی و تکبر ترامپ، که تحت تأثیر عوامل مختلف شکل گرفته، او را به انجام اقداماتی سوق داده که به نظر دیگران بیاحتیاط و ماجراجویانه میآید، اما در دیدگاه او توجیهپذیر است.
تنها عاملی که میتواند سیاستهای بیمحابای ترامپ را محدود کند، توانایی دیگر قدرتهای جهانی در مقاومت در برابر او و به چالش کشیدن رویکرد جنایتکارانهاش است. با این حال، سکوت و عقبنشینی در برابر این موج خطرناک تنها موجب تقویت حس برتری ایالات متحده خواهد شد.
در پی خروج ایالات متحده از توافقات بینالمللی متعدد، چه تضمینهایی وجود دارد که این کشور به مذاکرات آینده، بهویژه در مسائل حیاتی مانند خلع سلاح هستهای یا تغییرات اقلیمی، پایبند باشد؟
به نظر من، هیچ تضمین قوی وجود ندارد که واشنگتن به توافقات دوجانبه یا بینالمللی احترام بگذارد، زیرا این موضوع تنها به ترامپ و دولت راستگرای او مربوط نمیشود بلکه به یک سیاست کلی از سوی دولت ایالات متحده تبدیل شده است.
به عنوان مثال، رئیسجمهور پیشین جو بایدن نتوانست ایالات متحده را به توافق هستهای ایران بازگرداند، با وجود اینکه این موضوع را به عنوان یک وعده کلیدی انتخاباتی برای احیای احترام آمریکا به توافقات بینالمللی مطرح کرده بود. در دو سال گذشته، اقدامات بایدن در تضعیف و کنار گذاشتن مؤسسات بینالمللی حتی بدتر از ترامپ بوده است.
در واقع، ایالات متحده بزرگترین دولت سرکش در جهان است و قدرت مالی و تسلط آن بر جامعه بینالمللی به آن اجازه داده است که با بیمحابا عمل کند.
با توجه به این عدم اعتماد گسترده به اعتبار ایالات متحده، رهبر انقلاب اسلامی آیتالله علی خامنهای اخیراً تأکید کرده است که مذاکره با ایالات متحده نهتنها خردمندانه و شرافتمندانه نیست، بلکه منطقی هم ندارد و چنین مذاکراتی هرگز مشکلات ایران را حل نخواهد کرد.
این دیدگاه بهطور فزایندهای در اروپا و جهان عرب در حال گسترش است، زیرا بسیاری از دولتهای همپیمان ایالات متحده در منطقه به این نتیجه رسیدهاند که واشنگتن تمام تعهداتش در مورد مسئله فلسطین را کنار گذاشته و بهطور کامل با سیاستهای اسرائیل همراستا شده است—حتی زمانی که این سیاستها بهطور مستقیم با امنیت و منافع بهاصطلاح متحدان منطقهای آمریکا در تضاد است.