چگونه اعتماد قذافی به مذاکرات با آمریکا لیبی را به ویرانه‌ای بدل کرد؟

چگونه اعتماد قذافی به مذاکرات با آمریکا لیبی را به ویرانه‌ای بدل کرد؟

پس از آنکه دونالد ترامپ ریاست‌جمهوری ایالات متحده را بر عهده گرفت، بحث‌ها و حدس و گمان‌ها درباره مذاکرات بالقوه بین تهران و واشنگتن شدت یافته است. این مذاکرات پیش‌تر به‌صورت غیرمستقیم انجام شده و منجر به دستیابی به برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) شده بود. با این حال، در دوران نخست‌وزیری‌اش، ترامپ به‌طور یک‌جانبه از این توافق خارج شد و در حالی که ایران به‌طور کامل به تعهدات خود پایبند بود، سخت‌ترین تحریم‌های ضدایرانی را تحت عنوان «کمپین حداکثر فشار» اعمال کرد.

در این راستا، در تاریخ 7 فوریه، در یک جلسه با کارکنان نیروی هوایی و دفاع هوایی، رهبر انقلاب اسلامی بر ضرورت یادگیری از دو سال مذاکره و مصالحه‌هایی که به هیچ نتیجه‌ای نرسید، تأکید کرد.

فراتر از برجام، مرور تاریخی تعهدات و توافقات ایالات متحده با سایر کشورها نشان می‌دهد که این‌گونه مذاکرات غالباً بی‌فایده و حتی مضر هستند؛ توافق ایالات متحده و لیبی در سال 2003 نمونه‌ای بارز است.

توافق ایالات متحده و لیبی در سال 2003: یک تصمیم سرنوشت‌ساز و خیانت آمریکایی

در دهه‌های 1970 و 1980، رهبر لیبی، معمر قذافی، برنامه‌های هسته‌ای، شیمیایی و موشکی را برای establishing لیبی به‌عنوان یک قدرت مستقل دنبال می‌کرد. با این حال، حمایت ایالات متحده از گروه‌های مسلح و مداخلات سیاسی، او را به دشمن اصلی غرب تبدیل کرد. در دهه 1990، بعد از مواجهه با تحریم‌های شدید و انزوا بین‌المللی، لیبی تحت فشار زیادی قرار گرفت و به تدریج به سمت مذاکره با غرب حرکت کرد.

در سال 2003، قذافی تصمیم به تغییر سیاست‌های لیبی گرفت و برنامه‌های تسلیحاتی خود، به‌ویژه برنامه هسته‌ای‌اش را متوقف کرد. برای غرب—به‌ویژه ایالات متحده—این یک پیروزی بزرگ بود. این توافق به‌عنوان یک نقطه عطف تلقی شد که به پایان خصومت‌های غربی علیه قذافی و دولت او منجر شد. برای ایالات متحده، این موضوع موقتاً تهدید نظامی لیبی را از بین برد و به تدریج تحریم‌ها کاهش یافت.

قذافی بر این باور بود که همکاری با ایالات متحده تهدیدات غربی را از بین می‌برد و لیبی را به جامعه بین‌المللی بازمی‌گرداند و حتی به توسعه اقتصادی کمک می‌کند. در پاسخ، واشنگتن از کاهش تحریم‌های اقتصادی خبر داد و روابط تجاری و دیپلماتیک را با لیبی از سر گرفت. در آن زمان، به نظر می‌رسید که لیبی در مسیر مدرنیزاسیون و همکاری با غرب قرار دارد—چشم‌اندازی که قذافی آن را به‌عنوان موفقیتی می‌دید و راه‌حلی برای بحران‌های لیبی تلقی می‌کرد.

READ  مصر حمایت قاطع خود از مسئله فلسطین را پیش از اجلاس اضطراری عربی تأکید کرد

با این حال، به مرور زمان، تغییرات ژئوپولیتیکی و اشتباهات در مورد ثبات قذافی باعث شد که ایالات متحده به تدریج از تعهدات خود کنار بکشد. با تحولات و تغییرات داخلی در سیاست خارجی ایالات متحده، کشورهای غربی، به‌ویژه ایالات متحده، قول‌های خود را نادیده گرفتند.

سرانجام، در سال 2011، ایالات متحده و متحدان ناتو به‌طور نظامی مداخله کردند و قذافی را سرنگون کردند و لیبی را به جنگ داخلی کشاندند. تحت بهانه ترویج دموکراسی و آزادی، ناتو و غرب به مخالفان قذافی کمک‌های دیپلماتیک و نظامی ارائه کردند. این مداخله دولت مرکزی لیبی را از بین برد و آن را به کشوری تجزیه‌شده تبدیل کرد که توسط میلیشیاهای مسلح تحت تسلط بود و منجر به تخریب زیرساخت‌های آن شد.

سرنوشت قذافی غم‌انگیز بود—پس از سقوط دولت او، لیبی به میدان نبرد گروه‌های مختلف و شورشیان تبدیل شد. قذافی که معتقد بود ترک برنامه‌های تسلیحاتی‌اش او را از تهدیدات غربی محافظت می‌کند، در نهایت بدون حمایت باقی ماند. در سال 2011، او به‌طور وحشیانه‌ای به دست نیروهای نظامی گرفتار و کشته شد. مرگ خشونت‌آمیز و تحقیرآمیز او به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین خیانت‌های دیپلماتیک زمانه مدرن شناخته می‌شود.

در نهایت، این توافق و خیانت‌های بعدی نه‌تنها به سقوط قذافی منجر شد بلکه لیبی را به یک کشور ناکام تبدیل کرد که در آن جنگ‌های داخلی مداوم، بحران‌های انسانی و فروپاشی اقتصادی به‌صورت مداوم ادامه دارد.

لیبی پس از قذافی: کشوری در ویرانی

از زمان سقوط قذافی در سال 2011، لیبی در هرج‌ومرج، جنگ داخلی و تجزیه گرفتار شده است. با فروپاشی اقتدار مرکزی، میلیشیاها، شورشیان و گروه‌های تروریستی مانند داعش و القاعده به‌سرعت قدرت را به دست آوردند. لیبی که زمانی یکی از ثروتمندترین کشورهای آفریقا بود، در کمتر از یک دهه به یکی از ناپایدارترین و ناامن‌ترین کشورهای جهان تبدیل شده است.

جنگ داخلی شدیدی میان دولت توافق ملی (GNA) که توسط سازمان ملل به رسمیت شناخته شده و نیروهای وفادار به ژنرال خلیفه حفتر که از مصر، روسیه و امارات متحده عربی حمایت می‌شدند، درگرفت. این جنگ زیرساخت‌ها را ویران کرد، صنعت نفت لیبی را فلج کرد و بحران اقتصادی به‌وجود آورد. به‌گزارش سازمان ملل، از سال 2011، بیش از 20,000 نفر کشته و بیش از یک میلیون نفر آواره شده‌اند.

READ  آغاز مذاکرات مستقیم آمریکا با حماس: کاخ سفید خبر داد

قبل از سقوط قذافی، لیبی روزانه 1.6 میلیون بشکه نفت تولید می‌کرد، اما پس از جنگ، تولید نفت به‌طور قابل توجهی کاهش یافت. فروپاشی اقتصادی منجر به بیکاری فزاینده، کاهش ارزش پول و افزایش قاچاق انسان شد. لیبی به یک هاب عمده برای قاچاق مهاجران آفریقایی به اروپا تبدیل شد.

درس‌هایی از اشتباه قذافی

یکی از نکات کلیدی از تجربه لیبی این است که اعتماد به قدرت‌های بزرگ بدون تأمین تضمین‌های واقعی می‌تواند به عواقب غیرقابل جبرانی منجر شود. قذافی باور داشت که ترک برنامه‌های تسلیحاتی‌اش مانع از مداخله نظامی خارجی خواهد شد و روابط بهتری با غرب ایجاد می‌کند. در عوض، این موضوع لیبی را در معرض مداخله خارجی قرار داد و منجر به فروپاشی سریع دولت او شد.

سقوط لیبی نشان می‌دهد که برنامه‌های نظامی استراتژیک به‌عنوان عوامل بازدارنده عمل می‌کنند. اگر یک کشور به‌راحتی قابلیت‌های دفاعی خود را تسلیم کند، هدف آسانی برای تغییر رژیم و مداخله خارجی خواهد شد. قذافی به‌دلیل فشارهای اقتصادی و تحریم‌ها به مذاکره پرداخت، اما پس از اینکه به تعهدات خود عمل کرد، متوجه شد که هیچ تضمین واقعی برای بقای دولتش وجود ندارد.

این مورد نشان می‌دهد که هر کشوری که وارد مذاکرات می‌شود باید اهرم خود را حفظ کند تا از سرنوشت لیبی در صورت تغییر شرایط رهایی یابد.

علاوه بر این، سرنوشت لیبی هشداری است درباره اینکه چگونه غرب از خلع سلاح به‌عنوان ابزاری استراتژیک برای تضعیف کشورها بهره‌برداری می‌کند. وقتی قذافی دفاع‌های لیبی را از بین برد، ایالات متحده و متحدانش دیگر هیچ دلیلی برای پایبندی به تعهدات خود نداشتند. وقتی شرایط تغییر کرد، به‌راحتی لیبی را رها کردند.

این نشان می‌دهد که کشورهایی که به‌دنبال مذاکره برای کاهش تنش‌های بین‌المللی هستند باید ساختارهای دفاعی و بازدارنده خود را در حدی حفظ کنند که بتوانند با وضعیت‌های بحرانی مواجه شوند حتی اگر طرف دیگر توافق را نقض کند.

امروز، وضعیت لیبی و سرنوشت قذافی به‌عنوان یک داستان هشداردهنده برای سایر کشورها که به‌دنبال توافق‌های امنیتی با غرب هستند، باقی مانده است. آنها باید درک کنند که تضمین‌های دیپلماتیک به تنهایی کافی نیست و بدون بازدارندگی نظامی، هر توافقی می‌تواند ابزاری برای فریب و تضعیف باشد.

نوشته‌های مشابه