اجرای تئاتر “دیوان” ووینوویچ در صحنه تهران: اقتباسی جذاب و معاصر
نمایشنامه «محاکمه: کمدی درباری در سه پرده» اثر نویسنده روسی ولادیمیر ووینوویچ، در حال حاضر در تئاتر شهرزاد تهران به اجرا درآمده است. این نمایش به کارگردانی نادر نادرپور و با ترجمهای از ابtin Golkar، مترجم برجسته ایرانی، بر روی صحنه رفته است.
از جمله بازیگران اصلی این نمایش میتوان به علیرضا قربانزاده، سالهه دورانی، آرمین همتی، سما احمدی و آیدا مرادی اشاره کرد. این نمایش تا تاریخ ۸ فوریه بر روی صحنه خواهد بود.
«محاکمه: کمدی درباری در سه پرده» به عنوان یک ساتیری تند درباره محاکمات نمایشی در اتحاد جماهیر شوروی در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ عمل میکند و تجربیات یکی از برجستهترین مخالفان شوروی را به تصویر میکشد.
- ووینوویچ که به عنوان «بزرگترین ساتیریک روسیه در قرن بیستم» شناخته میشود، از واکنشهای خود به محاکمه سینیاوسکی/دانیل در سال ۱۹۶۶ الهام گرفت.
- این واقعه باعث شد او سلسلهای از نامههای تند به لئونید برژنف، نخست وزیر شوروی و اتحادیه نویسندگان شوروی بنویسد.
- این تعامل پرشور در نهایت منجر به اخراج او از اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۸۱ شد.
به این ترتیب، «محاکمه» نه تنها یک اثر کمدی بلکه یک تجلیل از آن روحهای شجاع است که در برابر سرکوب شوروی در دوران جنگ سرد ایستادگی کردند و در عین حال به نقد سانسور فرهنگی گستردهای که نویسندگان مخالف در سطح جهانی با آن مواجه بودند، میپردازد.
در سنت تئاتر ابسورد که به سبکهایی همچون آریستوفان، سارتر، فریش و هاول نزدیک است، ووینوویچ داستانی را میسازد که هم به طرز تیرهوتاری طنزآمیز و هم به طرز خندهداری ابسورد است.
این نمایش با ورود سنی و لاریسا سوسپکتنیکوف، که نسبت به ماهیت واقعی تئاتر بیخبر هستند، آغاز میشود. آنها وارد چیزی میشوند که تصور میکنند یک کمدی چخوفی است، اما در عوض خود را در پیچیدگیهای مسخره و خطرناک یک محاکمه جنایی شوروی مییابند.
صحنه با یادآوریهای ترسناک از یک محیط دادگاه چیده شده است: نیمکتهایی برای دادستان و وکیل مدافع عمومی و حتی یک قفس برای متهم. در حالی که تمیس، الهه عدالت، به شکل awkwardly چکش و داس را در برابر یک کلاشنیکف متعادل میکند.
جو به سرعت تغییر میکند و صداهای ominous از بیرون به گوش میرسد—زنگهای هشدار و نورهای خیرهکننده خودروهای پلیس حس ترس و دلهره را ایجاد میکند.
وقتی اعضای محاکمه با یک روش بزرگنمایی شده به صحنه میآیند، تماشاگران متوجه میشوند که در یک محاکمه مسخره گرفتار شدهاند. نیروهای امنیتی، مسلح و هوشیار، خروجیها را مسدود کرده و به طور مؤثری تماشاگران را در این اجرا سوررئال به اسارت میبرند.
ووینوویچ به طرز هوشمندانهای مرز بین واقعیت و تخیل را از هم میپاشد و تماشاگران را در آشفتگی روانی که تجربه شوروی در دوران رکود برژنف را تعریف میکند، غرق میکند.
با نشستن ناراحتی اولیه، لاریسا سردرگمی خود را ابراز میکند و از وجود نگهبانان مسلح سوال میکند. سنی، در تلاش برای آرام کردن او، ترسهای او را به عنوان فقط یک تئاتر رد میکند. آنها نمیدانند که سوالاتشان به نقشهای ناخواستهشان به عنوان متهم در این محاکمه مسخره منجر خواهد شد.
اظهارنظر رئیس محاکمه، «هر کجا که یک محاکمه نمایشی هست، ما به کسی نیاز داریم که محاکمه کند!»، نشاندهنده ابزوردی است که در این فرآیندها وجود دارد.
با وجود ادعای بیگناهی سنی، محاکمه بیتوجه باقی میماند و در پایان پرده اول، او خود را در قفس مییابد، در حالی که لاریسا به طور helplessly کنار او ایستاده است، بین باور به گناه یا بیگناهی شوهرش در تردید است.
با پیشرفت کمدی، ووینوویچ به تعادل ظریف بین طنز و تراژدی میپردازد و به بررسی موضوعات هویت شخصی و سیاسی میپردازد. در نهایت، سنی به یک شخصیت مخالف جهانی تبدیل میشود و تشویق و اعتراضاتی را در دموکراسیهای غربی برمیانگیزد.
اما این نمایش سوالات مهمی را مطرح میکند: آیا او یک قهرمان است یا تنها یک مهره در یک بازی ژئوپلیتیک بزرگتر که مجبور به conform به کاریکاتور «مخالف شوروی» است؟ پرده پایانی این سوالات را بیپاسخ میگذارد، زیرا سنی به خارج از صحنه برده میشود و تماشاگران را مجبور به مواجهه با پیچیدگیهای حقیقت و نمایندگی در دنیایی پر از ابزوردی و سرکوب میکند.
بنابراین، کار استادانه ووینوویچ جوهره مخالفت در برابر یک رژیم بیرحم را به تصویر میکشد و تأثیر ماندگاری بر تماشاگران درون و بیرون از حوزه شوروی میگذارد.