کارگردان ایرانی نمایش “برادران کاراماوز” را در تهران بازآفرینی میکند!
کارگردان ایرانی، اشکان خلیلنژاد، قصد دارد تا نمایشی جدید از رمان معروف “برادران کارامازوف” نوشته فئودور میخایلوویچ داستایفسکی را در مجموعه تئاتر ایرانشهر تهران به روی صحنه ببرد. این نمایش که در ژانویه گذشته اجرا شده بود، به دلیل شرایط خاص اجرایی، اکنون تنها در روزهای شنبه به مدت تقریباً یک ماه برگزار خواهد شد.
اجراهای این نمایش از ساعت ۱۵ تا ۲۲ (با احتساب زمان استراحت) خواهد بود و بازیگران اصلی شامل:
- وحید آجرلو
- مجید آقا کریمی
- میلاد شجاعی
- مهرداد بابایی
- شکیبا بهرامیان
- سجاد حیدریان
- طاهره هزاوه
“برادران کارامازوف” داستانی عمیق درباره ایمان، اخلاق و وجود انسانی است که حول زندگی پرتنش خانواده کارامازوف میچرخد. رمان با معرفی فئودور پاولوویچ کارامازوف، پدری بیتوجه و لذتطلب آغاز میشود که دو ازدواج او سه پسر بسیار متفاوت به نامهای دیمیتری، ایوان و الیوشا را به دنیا آورده است. روابط پیچیده آنها با پدرشان، نارضایتیهای گذشته و ایدئولوژیهای متفاوت را به تصویر میکشد.
خانواده در یک صومعه محلی جمع میشوند و امیدوارند که سالک زوسیما بتواند در اختلاف وراثت بین دیمیتری و فئودور میانجیگری کند. اما تحریکات فئودور هرگونه شانس آشتی را از بین میبرد و به تنشهای بیشتری منجر میشود. در طول داستان، تلاشهای سالک زوسیما برای تسکین افراد داغدار، مضامین رنج و شفقت داستایفسکی را به نمایش میگذارد و تجربیات شخصی نویسنده با فقدان را به یاد میآورد.
با پیشرفت داستان، پیچیدگیهای مثلث عشقی که شامل دیمیتری، گروشنکا و فئودور میشود، به اوج میرسد. احساسات متغیر دیمیتری به یک درگیری عصبانی با پدرش منجر میشود که زخمهای روانی عمیق را نمایان میکند. معرفی سمردیاکوف، پسر نامشروع با پسزمینهای پیچیده، به تعمیق دینامیکهای خانوادگی و تضادها کمک میکند.
زیرنویس داستانی که شامل الیوشا و پسربچهای بیمار به نام ایلیوشا است، مضامین معصومیت کودکی و بیرحمی جامعه را نشان میدهد. اقدامات مهربانانه الیوشا نشاندهنده تمایل او برای نزدیک کردن افراد و ایجاد ارتباطات میان کسانی است که در اطرافش رنج میبرند.
بحثهای فلسفی بین ایوان و الیوشا زمینه را برای بحثهای عمیق درباره ایمان، عقل و رنج انسانی فراهم میآورد. در یک لحظه کلیدی، ایوان تمثیل “بازپرس بزرگ” را ارائه میدهد که پایههای ایمان و اخلاق را به چالش میکشد و تنش را بین برادران ایجاد میکند.
تعالیم سالک زوسیما درباره بخشش و پیوستگی اعمال انسانی، وزن اخلاقی به داستان میبخشد و پس از مرگ او بهویژه بهطرز عمیقی احساس میشود. باور به تقدس مردان مقدس هنگامی که بدن زوسیما شروع به فساد میکند، تردیدهایی درباره ایمان، شک و ماهیت تقدس را به میان میآورد.
با افزایش تنشها، دیمیتری در پی عشق و پول به خشونت علیه پدرش روی میآورد که منجر به اتهام قتل میشود. با وجود انکارهای شدید دیمیتری، شواهد غیرمستقیم او را بهعنوان مظنون اصلی معرفی میکند. این تحقیقات احساسات ناآرام و سبک زندگی آشفته او را به تصویر میکشد و سوالات وجودی گستردهتری را مطرح میکند.
روایت همچنین زندگی شخصیتهای جوانتر، بهویژه ایلیوشا و کلا یا را به تصویر میکشد که در مواجهه با چالشهای اجتماعی، باورهای خود را زیر سوال میبرند. زوال عقل ایوان به یک درگیری با سمردیاکوف منجر میشود که در آن به همدستی در تراژدی خانواده پی میبرد و تأملات عمیقتری درباره گناه و مسئولیت را در رمان ایجاد میکند.
درام دادگاه پیرامون محاکمه دیمیتری به طرز تند و تیزی از دیدگاههای اجتماعی و روندهای قانونی انتقاد میکند. شهادت دراماتیک کاترینا و تنشهای احساسی که به وجود میآورد، در نهایت سرنوشت دیمیتری را رقم میزند و مضامین فراگیر عشق، خیانت و بیعدالتی را برجسته میکند.
در بخشهای پایانی، امید از طریق برنامهریزی برای فرار دیمیتری و آشتی او با گروشنکا ظهور میکند. وداع الیوشا در مراسم خاکسپاری ایلیوشا تجسم مضامین عشق، وحدت و یادآوری رمان است. او از جوانان میخواهد که پیوندهای خود را ارج نهند و وعده مسیحی reunion را به یاد بیاورند. این لحظه پایانی، کاوش داستایفسکی را در زمینه رستگاری، ایمان و قدرت پایدار عشق در مواجهه با رنج و پیچیدگیهای اخلاقی به تصویر میکشد.