کتاب فلسفه سیاسی توماس هابز به زبان فارسی منتشر شد!
کتاب “فلسفه سیاسی هابز: مبنای آن و پیدایش آن” اثر لئو اشتراوس به زبان فارسی در کتابفروشیهای ایران منتشر شده است. این کتاب به بررسی عمیق و نوآورانه فلسفه سیاسی توماس هابز میپردازد و با ترجمه یاشار جیرانی و توسط انتشارات ققنوس در 246 صفحه به چاپ رسیده است.
این تحلیل کلاسیک نشان میدهد که ایدههای هابز از سنت یا علم ناشی نمیشود، بلکه از دانش و تجربه عمیق او در مورد طبیعت انسانی برمیخیزد. اشتراوس در این کتاب به بررسی توسعه دکترین اخلاقی هابز از نوشتههای اولیهاش تا اثر اصلیاش “لویاتان” میپردازد و تناقضات موجود در آثار هابز را توضیح میدهد. همچنین، ارتباطات شگفتانگیزی بین هابز و افکار فیلسوفانی چون افلاطون، توکیدید، ارسطو، دکارت، اسپینوزا و هگل کشف میکند.
توماس هابز (1588-1679) فیلسوف انگلیسی است که بیشتر به خاطر کتاب “لویاتان” خود در سال 1651 شناخته میشود. او یکی از بنیانگذاران فلسفه سیاسی مدرن به شمار میرود. هابز در زمان جنگ داخلی انگلستان (1642-1651) شاهد ویرانیها و خشونتها بود، که این موضوع تأثیر عمیقی بر دیدگاه او درباره حکمرانی توسط یک حاکم مطلق در “لویاتان” داشت. او این را راه حلی برای تعارضات انسانی و فروپاشی اجتماعی میدانست.
علاوه بر نظریه قرارداد اجتماعی، “لویاتان” ایدههایی چون وضعیت طبیعی (جنگ همه علیه همه) و قوانین طبیعی را نیز رواج داد. هابز به حوزههای متنوعی از جمله تاریخ، حقوق، هندسه، اپتیک، الهیات، ترجمههای کلاسیکی، اخلاق و فلسفه به طور کلی، سهم قابل توجهی داشته است و او را به عنوان یک عالم چندرشتهای معرفی میکند.
با وجود جنجالها و چالشها، از جمله اتهامات به بیخدایی و مباحثات جنجالی با معاصرین خود، کارهای هابز تأثیر عمیقی بر درک ساختار سیاسی و طبیعت انسانی گذاشت.
لئو اشتراوس (1899-1973) یک محقق آمریکایی در فلسفه سیاسی بود. او در آلمان به دنیا آمد و با والدین یهودی بزرگ شد و بعدها به ایالات متحده مهاجرت کرد. اشتراوس بخش عمدهای از زندگی حرفهای خود را به عنوان استاد علوم سیاسی در دانشگاه شیکاگو گذراند و به چند نسل از دانشجویان تدریس کرد و پانزده کتاب منتشر کرد.
او در سنت نئو-کانتی با ارنست کاسیرر تربیت یافته و در کارهای پدیدارشناسان ادموند هوسرل و مارتین هایدگر غوطهور بود. اشتراوس کتابهایی در مورد اسپینوزا و هابز و مقالاتی در مورد مایمونید و الفارابی نوشت.
در اواخر دهه 1930، تحقیقات او بر روی متون افلاطون و ارسطو متمرکز شد و تفسیر آنها را از طریق فلسفه اسلامی و یهودی قرون وسطی پیگیری کرد و تشویق به کاربرد این ایدهها در نظریه سیاسی معاصر کرد.
تفکر اشتراوس را میتوان با دو تم اصلی توصیف کرد: انتقاد از مدرنیته و بازگشت به فلسفه سیاسی کلاسیک. او معتقد بود که مدرنیته، که در قرن پانزدهم در شهرهای ایتالیایی به ویژه در نوشتههای نیکولو ماکیاولی ظهور کرد، شکاف رادیکالی از سنت تمدن غربی بود و به بحران نیهیلیسم، نسبیتگرایی، تاریخیگرایی و علمگرایی منجر شد.
او ادعا کرد که علوم سیاسی و اجتماعی مدرن، که بر مبنای مشاهده تجربی و تحلیل عقلانی بنا شدهاند، نتوانستهاند به سوالات اساسی طبیعت انسانی، اخلاق و عدالت بپردازند و انسانها را به صرف اشیایی برای دستکاری و محاسبه کاهش دادهاند. همچنین او مدرنیتهگرایی لیبرال را که آن را نتیجه مدرنیته میدانست، به خاطر فقدان مبانی اخلاقی و معنوی و تمایل به تضعیف اقتدار دین، سنت و حقوق طبیعی مورد انتقاد قرار داد.